مراقبه نام دیگر امید است

مراقبه شاید به قدمت خود بشریت باشد. جای تعجب نیست که تمرین های مراقبه نقش مهمی در بسیاری از ادیان و فرهنگ ها ایفا می کنند. در درازای تاریخ، انبوهی از جریان‌ها و شیوه‌های مراقبه ای مختلف پدیدار شد. حتی امروزه، جذابیت درون نگری از طریق مراقبه ناگسستنی باقی مانده و اشکال ساده تر آن در دنیای پرشتاب غرب بسیار مرسوم و مد روز است. حتی به بخشی جدایی ناپذیر از پزشکی و روان درمانی مدرن تبدیل شده است.

همه مراقبه گران و درون پویان خواستار تجربه آگاهانهِ آگاهی خود هستند. در سنت معنوی، مراقبه بیشتر به عنوان یک مسیر مادام العمر و بی پایان پنداشته می شود. در اوج این مسیر منحنی، هدف، دستیابی به ارتباط و اتحاد عمیق با ریشه خود، کیهان و یک وجود الهی یا متعالی است. مثلثی روحانی و هندسه ای مقدس همچون یک سنگ یاقوت نایاب و شب چراغ.

تجربیات مراقبه ای بی تردید بخشی از سرشت انسان است. در زمان‌های نخستین، مردم در گروه‌های کوچک تردد می‌کردند. هیچ دین سازنده و ساختارمند بزرگی وجود نداشت. آنها به عنوان شکارچی-گردآورنده، ارتباط نزدیکی با طبیعت و محیط داشتند. با گذشت سالیان و جذب و شهود نیروهای طبیعی و درونی، شَمَن ها پیوند بین دنیای تجربی و معنوی را فراهم کردند. انسان خیلی زود در مبارزه برای بقا چنان موفق شد که دیگر نیازی به صرف تمام زمان و منابع خود برای جمع آوری غذا نداشت. بنابراین، فرهنگ ها با هنر و موسیقی و ستایش فصل ها توانستند توسعه پیدا کنند و وقتی فرد بگونه ای خلاقانه فعال شد، آزاد شدن انتقال دهنده عصبی سروتونین را تجربه کرد. احساس آرامش و رهایش درونی نیز حس هماهنگی و خوشبختی را فراهم کرد. بنابراین فعالیت‌های خلاق اساساً نوعی تمرین مراقبه ای هستند.

نیاکان نخستین انسان، زمان زیادی را با هم در اطراف آتش می گذراندند و به سپهر پرستاره بی پایان یا شعله های فروزان و رقصنده می نگریستند. بسیاری از محرک ها و عوامل پریشان کننده دنیای مدرن وجود نداشت. امروز نیز بسیاری از مردم برای آرامش به صدای ترقه شعله ها و نجوای باد در برگ های درختان یا آواز جویبار گوش می دهند. پس چرا شکارچیان اولیه و اجداد باستانی انسان نمی بایست حالت های مراقبه را بشناسند؟ بنابراین می توان مراقبه را جوششی بی زمان از سرچشمه هستی در نظر گرفت.

از نظر تاریخی، اولین اشاره‌های مربوط به تمرین‌های مراقبه در سنت‌های جنبش‌های معنوی و ادیان یافت می‌شود. همه این سنت ها مراقبه را نه تنها به عنوان مجموعه ای از تمرینات پالایشی می بینند بلکه همیشه بخشی از یک مجموعه بزرگتر و کلی اخلاقی معرفی می کنند چرا که آرامش درونی و ذهن-آگاهی تجربه شده و پرورش یافته در مراقبه باید به تمام زمینه های زندگی منتقل شود تا کارآمدی آن در هر لحظه به تجربه درآید.​

برخی از جنبش های مذهبی اولیه که مراقبه در آنها نقش دارد عبارتند از هندوئیسم، بودیسم، تائوئیسم و مسیحیت.

یوگا بعنوان یکی از قدیمی‌ترین تمرین‌های ساختارمند مراقبه، از سرزمین هند سرچشمه گرفته است که بنابراین نقشی محوری به ویژه در هندوئیسم ایفا می کند. به یقین می توان گفت که یوگا هزاران سال وجود داشته و در ابتدا به صورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. در دنیای غرب، یوگا اغلب به عنوان یک سیستم پیچیده از توالی های حرکتیِ پویا یا نرمش های ایستای عصبی-عضلانی همراه با تنفس کنترل شده شناخته می شود. با این حال، یوگا در اصل یک مسیر معنوی جامع شامل تمام اندیشه ها و اعمال روزانه و شبانه است. طبق آموزه های یوگا، بدن و ذهن در بدو ورود روح به این جهان فانی، دچار ناپیوستگی و ناهماهنگی می شوند. اما این زخم ابدی نیست و هدف یوگا، همبستگی و یگانگی مجدد این دو عنصر، همچنین اتحاد مجدد نفس آگاه و مراقب با خویشتن الهی و بی زمان (آتمَن) است. یوگا از واژه سانسکریت “یوج” به معنای “یکی شدن” ریشه می گیرد و با واژه پارسی “یک” و “یگانه” همنهاد است.

اولین سوابق مکتوب یوگا در سوترَه ها یا سوره های پَتَنجَلی یافت می شود. تخمین زده می شود که او بین سال های 600 قبل از میلاد تا 200 پس از میلاد می زیسته است. پَتَنجَلی در کار خود مبانی نظری یوگا را خلاصه کرد و همچنین یک مسیر سامان مند بخش بندی شده و چند مرحله ای یوگا را توسعه داد. اوج این مسیر بی پایان یا مرکز “دست نیافتنی” بلکه مکاشفه ای دایره وجود، یگانگی دوباره بدن و ذهن است. مراحل یوگا شامل تمرینات مختلفی برای تمرکز حواس و درون نگری است. مراقبه (دَیانَه-چان-ذن) یکی از این مراحل و تنها آغاز راه است.

از اینجا، رودخانه ژرفی به نام بودیسم به جریان اصلی می پیوندد.

تراوادَه کهن ترین جریان بودایی است که امروز نیز جان مایه تمدنی آسیای جنوبی است. پیروان آن توسط نخستین آموزه های اصلی و شفاهی بودا هدایت می شوند. بودای تاریخی حدود 500 قبل از میلاد با نام سیذارتا گوتَمَه در استان لومبینی در شمال هند و سرزمین نپال متولد شد. بر اساس سنت، او از فرزندان یک خانواده سلطنتی بود. برای مدتی طولانی، پدرش او را از همه درگیری ها و تأثیرات ناگوار محیط پادشاهی دور می داشت. هنگامی که سیذارتا در نهایت با بیماری و فقر و قحطی مُلک مواجه شد، گامی جسورانه برداشت. خانواده و تمام دارایی خود را با هدف یافتن راهی برای رهایی از رنج زیستن پشت سر گذاشت. هفته ها در کشور سرگردان بود، با جریانات معنوی مختلف بویژه آیین جَین آشنا شد، در محضر اساتید نامدار مدارس باستانی نشست و چندین بار در زهد شدید و کشنده تا پای مرگ حتمی رفت. اما راه حل نهایی رضایت بخشی برای جستجوی خود در ادیان و آیین های موجود نیافت. او از مراقبه به عنوان ابزاری برای پالایش حواس و ورود به بی زمانی و زدودن غبار دل برای ادامه راه استفاده می کرد.

طبق آموزه های بودا، زندگی اساساً با “رنج” آغاز و تعریف می شود. مردم این را از طریق تولد، بیماری، پیری و مرگ تجربه می کنند. پیروان اولیه بودیسم در آیین تراوادَه برای روشنی (بودی) تلاش می کردند. کسانی که روشن ضمیر می شوند از سَمسارَه، یا چرخه رنج و تولد دوباره رها می گردند و از ریشه رنج می گسلند. از سوی دیگر، شخص روشن و بیدار به نیروانَه می‌رسد، حالتی که کاملاً از سَمسارَه جداست. بودا از نیروانَه به عنوان “نهایت سرمستی” یاد می کرد.

برای روشن شدن، یک بودایی رهرو یا اَرهَت می بایست شایستگی خود را ثابت کند. با این حال، ورود به نیروانَه فقط برای راهبان امکان پذیر است. این وظیفه مردم است که راهبان را از نظر ضروریات اولیه روزانه تأمین کنند. کسانی که این وظیفه را بی منت و با وجدان انجام دهند و به آموزه های بودا پایبند باشند، در زندگی بعدی در موقعیت بهتری دوباره متولد خواهند شد. شاید پس از آن حتی این فرصت را داشته باشند که خود راهب و رهرو شوند، به بیداری و روشنی برسند و جامه نیروانَه بر تن کنند.

تعلیم اولیه بودا اَبیدَممَه نام دارد. در قرن پنجم میلادی، بودَه گوشَهِ دانشور، آموزه‌های بودا را در اثری به نام ویشودی مَگَه خلاصه کرد. این اثر را می توان به عنوان راه پاکی یا طریقت التطهیر ترجمه کرد. پیروان تراوادَه این کار ادبیِ بودَه گوشَه را دقیق ترین و ژرف ترین شرح آیین بودا می‌دانند. بودَه گوشَه برای اینکه بتواند مسیر روشنگری را طی کند، دو نوع مراقبه را توصیف می کند: سَماتَه، مراقبه متمرکز، سکون ذهنی-روانی را به ارمغان می آورد و ویپاسانَه، یا مراقبه بینش، که منجر به خرد کامل و ذهن-آگاهی می شود.

سپس یک جریان بودایی نوین در شمال ظهور کرد که سرچشمه هایی در روزگار نخستین بودایی گری داشت.

در یک هم اندیشی مذهبی و در واقع دومین شورای بودایی در وایشالی در 338 قبل از میلاد، جامعه اولیه بودایی به دو جریان تقسیم شد. مکتب بودایی تراوادَه به سمت آموزه های اصلی و فردگرایانه بودا گرایش داشت، در حالی که مکتب مَهاسَنگیکَه برخی از جنبه های بودیسم اصلی را دوباره تفسیر کرد و به کل موجودات هستی تعمیم داد. بر اساس دیدگاه مَهاسَنگیکَه، تعالیم بودایی نه تنها برای راهبان و رهروان و پیش نشینان، بلکه بایستی به طور کامل و ساده و شفاف برای همگان قابل دسترسی باشد. در شورای چهارم بودایی، که یک قرن پس از میلاد برگزار شد، مَهاسَنگیکَه باعث پیدایش مَهایانَه از سرزمین های نپال و تبت شد. مَهایانَه به معنای گردونه بزرگ یا مَحمِل اعلا است. این بودیسم جوان، تراوادَه که مختص رهروان درون گرا و پیش نشینان بود را به کنایه هینایانَه یا گردونه کوچک نام نهاد.

پیروان مَهایانَه به جای کوشش در مسیر نیروانَه، بر شفقت و مکاشفه و دستگیری از جهان تمرکز می کنند. ایده دنیای رنج (سَمسارَه) و رستگاری از طریق نیروانَه در خلوت با تصویر جدیدی از روشنفکران شفیق و قدیسان آواره جایگزین می شود. تصویر ایده آلِ یک بودی سَتوَه یا بوداسَف نجیب و رهیده. بودی سَتوَه نجات خود را به تعویق می اندازد تا سایر موجودات زنده را در مسیر یاری کند. به گفته بوداییان مَهایانَه، سَمسارَه و نیروانَه ذاتاً تهی هستند. انسان روشن فکر و بیدارمنش(بودی سَتوَه) نه به سَمسارَه وابسته ست و نه به نیروانَه سرسپرده. تُهیت یا شونیَتا را می توان فقدان یک ذات معین و خویشتن ثابت و تعریف پذیر توصیف کرد. این اساس و جان بودیسم مَهایانَه را تشکیل می دهد.

جریان های مختلفی از بودیسم مَهایانَه امروزه با شیوه های متفاوت مراقبه وجود دارند. یک مدل آموزشی مهم، مَهایانَهِ تبتی با «نه مرحله تثبیت مراقبه» است که در قرن 500 پس از میلاد و در هند توسط اَسَنگَه توسعه یافت. اَسَنگَه همچنین بنیانگذار مکتب یوگاچارَه، شکلی از بودیسم مَهایانَه ست.

در تبت، مدل مرحله بندی شده اَسَنگَه یک آموزش بسیار مهم و کارآمد در نظر گرفته می شود. از لحاظ تاریخی، این یکی از اولین مکاتبی است که مراقبه ذهن-آگاهی را با تمرکز درآمیخت و هماهنگ کرد. مراقبه‌گر بین حالت‌های شدید هیجان و کسالت در نوسان است. هدف او دستیابی به حالت ذهنی متعادل و شفاف و برازنده از طریق درون نگری است.

ذن (چان-دَیانَه) بر چارچوب فلسفی مکتب یوگاچارَه بودیسم مَهایانَه ایستاده است. بودیدَرمَه، راهب بودایی، مَهایانَه را در قرن پنجم میلادی به چین آورد. در اینجا مکتب ذن به یک آیین راستین و بکلی مستقل تبدیل شد. در ذن، پیگیری رفتار اخلاقی (شیلَه)، آموزش غرقه شدن در مراقبه (سَمادی) و تعقیب اندیشه یا پرَگیا پیوند نزدیکی دارند. ذن ترجمه ای از کلمه سانسکریت دَیانَه است که به سادگی به معنای مراقبه و نگرش است.

صومعه های چینی که راهبان در آن آیین بودایی ذن را تمرین و تحقیق می کردند، اغلب بسیار دور از دسترس و در دل جنگلهای باستانی و دامنه کوهستان بودند. در نتیجه، راهبان نمی توانستند صرفا از صدقه مردم زنده بمانند بلکه مجبور بودند اسباب بقا را خود تهیه کنند. بنابراین روح مراقبه ذن، “کار” را نیز در بر می گیرد. به همین دلیل، ذن یک مکتب بودیسم عمل گرایانه در بستر زیست روزمره است و نسبت به مدارس و مکاتب دیگر دارای آموزه های کوتاه تر، کمتر ذهنی  و بیشتر اشراقی و دریافتی و تجربی است.

تائوئیسم، مانند یوگا، یک سنت معنوی بسیار کهن است. در ابتدا فقط به صورت شفاهی و در بستر شمنی گری و شفابخشی و دانش باطنی کهن چینی منتقل می شد. لائوتسه یا لائوتزو (فرزانه کهنسال) که احتمالاً معاصر سیذارتا گوتَمَه بود، تائوئیسم را در جنوب و مرکز چین گسترش داد. پیروان تائوئیسم از هر گونه اندیشه و عمل خویش-محور دور می شوند. همانطور که در ذن، مراقبه و فعالیت عملی متناقض نیستند. تمام اعمال از روی ایثار و سیالیت و سرشت کیهانی است و در هر فعالیتی منفعت و آرامش برای جامعه دیده می شود. هیچ جایی برای سود-محوری و تظاهر و سیاست وجود ندارد. محور تائوئیسم، ایده نیروی حیاتی “چی” (کی در ژاپنی) است. چی نیروی ازلی و دَم خلقت است. به دو تجلیِ درهمگَرد یا قطب عنصری یین و یانگ تقسیم می شود و چرخ هست و نیست را می گرداند. تقسیم چی در اضداد همانند تفکیک جسم و ذهن، گرما و سرما، روشن و تاریک، درون و بیرون، نرینه و مادینه، آسمان و زمین یافت می شود. تمام تمرین‌های مراقبه‌ای تائوئیسم با هدف ترکیب دوباره جسم و ذهن و پخت کیمیاگرانه آن با جوهر اعلی برای دستیابی به نامیرایی روحانی است. تمرینات بسیار پیچیده و کارآمد آن را می توان در چی گونگ یافت.

در آن سوی سیاره و در عرفان مسیحی در طول تاریخ، حرکت های مراقبه ای با هدف یگانگی الهی وجود داشته و توسعه یافته است.

بر اساس سنت اشراقی، عیسی که خود زمانی در حلقه عرفانی “برادران کوخ نشین اِسِنی” بود، استاد مراقبه درونی و بی دلیِ روشنگرانه بود. این هنر را نیز به شاگردان خود آموخت. با این حال، در نسخه‌ای از کتاب مقدس که امروزه منتشر می‌شود، تقریباً هیچ بخشی وجود ندارد که به چنین اعمال مراقبه ای و تجربه شخصیِ ذات اعلی اشاره کند. هرچند، اشارات پنهانی بی شماری در سکوت بین واژه ها وجود دارند. به عنوان مثال، در انجیل توماس و دیگر انجیل های غیر همنوا با چهار متن برگزیده، عباراتی در مورد حضور الهی، تجربه عرفانی و یکی شدن دیده می شود. ولی در نهایت این آموزه ها تا حد امکان در شورای قسطنطنیه در سال 381 میلادی سر به تیغ حذف و تحریف سپردند.

نمونه اولیه عرفان مسیحی “پدران صحرا” هستند. این راهبان مسیحی از قرن سوم به بعد به خلوت صحرا پناه بردند. آنها با هدف رهایی ذهن خود از تمام افکار دنیوی و منیت-محور به دنبال پاکی دل و صفای باطن در متن یک زندگی به غایت زاهدانه و ساده بودند. پدر بیابانی یوهانس کاسیانوس (435-360) نوعی نیایش خاموش و بدون کلام را آموزش می داد و همچنین تمرینات مراقبه ای را شکل داد که در آن عبارات و واژگانی در ستایش نور هستی به طور مداوم و مانند مانترَه های بودایی تکرار می شد.

عارف بزرگ بعدی در وجود مایستر اِکهارت (1328-1260) پیدا شد. او از ایده خدای متشخص و فراباشنده دور شد و در عوض از خدایی فراگیر و ذاتی در مرکز وجود انسان صحبت کرد.

این جستجو را پایانی نیست.

تمامی این رودخانه ها از یک چشمه تراویده و  رهسپار دریای ابدی و احدی هستند. در هر کرانه از تاریخ، قدیسان و راهبان و رهروان در دل توفان و بوران چراغ می افروزند و دلهای پریشان و فریفته را آسودگی و گرما می بخشند.

مراقبه نام دیگر “امید” است.

مرور مختصر و خام دستانه ای بود از جریانات اصلی، تقدیم به خواننده بردبار و مهربان.

برای استاد جان: ع. پاشایی که سرشته ای است از بارش و تابش. سرزندگی بهار و سکوت پاییز.

منوچهر نیک زاد (نوامبر 2022)

derangadmin

این بخش توضیحات نویسنده است

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توجه: شما مجاز به کپی محتوا یا مشاهده سورس نیستید!!